۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

عباس ادب

    عباس ، مشک را چون عزیز ترین کودک جهان در آغوش گرفته، بند قنداقه اش را به

    دور گردن انداخته، بادست چپ، سپر را حایل مشک کرده و دست راست شمشیر

    را در هوا می چرخاند و پیش می تازد.

    آنچه هر دم پیش روی عباس ، از لابه لای نخلها بیرون می جهد، دشمن نیست با

    است و نیزه و شمشیر ، علف های هرزی است که به داس عباس درو می شود.

    همه نخلستان و پشت همه درختان،پر است از آدم ونیزه و شمشیر و کلاه.

    آه بسوز ای دل؛ بسوز ای دل از آن زمانی که عمودآهنین ...

لب تشنه لب آب بنازم ادبت را...

گریان و خجالت زده بوسم دو لبت را...

۰۶ مهر ۹۵ ، ۱۶:۱۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد حسین آذرینوار

محرم نزدیک است...

   

    عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند

    بهر احیای محرم در شتاب افتاده اند

    مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند

    فکر چای روضه و قند و گلاب افتاده اند

    کودکان را در میان کوی و برزن دیده ای؟

    در بنای تکیه ها از خورد وخواب افتاده اند

    این فراخوان محرم مرزها را هم شکست

    ارمنی ها در پی اجر و ثواب افتاده اند

    روضه خوان ها را مگر زینب خودش یاری کند

    از بیان ماجرا در اضطراب افتاده اند

    مقدم هر ناشناسی را غنیمت بشمرید

    چون شماری در مسیر انتخاب افتاده اند

    میزبان زهرا که باشد نان به هر کس می رسد

    دانه ها کم کم به زیر آسیاب افتاده اند

 

۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۶:۰۱ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
محمد حسین آذرینوار